ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت برخیز! ببین کعبۀ جان، سوی منا رفت »دور از رخ او، دمبهدم از دیدۀ زمـزم سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت« با روح الامـیـن از غـم آن مـاه بـگـوئید نـور جـبـلالـنـور، بگو روح حرا رفت با حِـجـر بگـوئـیـد ز سوز غـم هـجران از درد بـمـیـریم که از دسـت دوا رفـت »احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت« در جـامـۀ احـرام مـگـر تـیـغ نـبـسـتند؟ گفتند ز چه «آبروی مکه، کجا رفت؟« میرفت که ره گم نشود؛ رهروِ عـاشق میپـرسی اگر کـعـبۀ عـشاق چرا رفت از «کرب» و «بلا» در ره جانان چه هراسیست؟ او کعبۀ جان بود و سوی «کربوبلا» رفت هر کس که نشد همسفرش در سفر عشق یکعمر خطا رفت، خطا رفت، خطا رفت »گفتی که وصالش به دعا باز توان یافت برخیز که عمرت همه در کار دعا رفت« برخـیز که امـسـال ز حـج بـاز نـمـانـی برخیز بـبـین کعـبۀ جان سوی منا رفت |